این مقال بر آن است که پلورالیسم را از منظر قرآن مورد بررسی قرار دهد.
برخی برآنند که میتوان بر اساس آیات قرآن به پلورالیسم اعتقاد پیدا کرد. برای مثال به آیه «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا؛ ما برای هر کدام از شما آیین و طریق روشنی قرار دادیم». آنان اعتقاد دارند که چون اختلاف شرایع ناشی از اراده الهی است، امر مذمومی نمیباشد.
مؤلف، این دیدگاه را مورد نقد قرار میدهد و بر آن است که این آیه فقط بر تعدد شرایع از دیدگاه قرآن کریم دلالت دارد و نه بر حقانیت فعلی تمام آنها. در حال حاضر شریعت حق، اسلام و کتاب مهیمن قرآن است.
پلورالیسم دینی، شرایع، حقانیت، دین حق.
آیا قرآن پلورالیسم دینی را میپذیرد؟
این سؤال در ابتدا عجیب به نظر میرسد. چگونه ممکن است قرآن که بزرگترین معجزه پیامبر اسلام است و سند جاودانهای برای اثبات حقانیت دین اسلام به عنوان خاتم ادیان الهی میباشد، ادیان دیگر را به رسمیت بشناسد و آنها را حقانی بداند.
ولی عجبتر این است که برخی بر پذیرش پلورالیسم دینی از سوی قرآن اصرار میورزند و معتقدند که قرآن، ادیان دیگر را یکسره باطل نمیداند، بلکه آنها را به عنوان شریعت و طریقهای الهی معرفی میکند؛ چنان که اسلام را نیز به همین صورت معرفی مینماید. اینان شاهد مدّعای خود را آیه 48 سوره مائده میدانند که میفرماید:
«... لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکِن لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ؛
... ما برای هر کدام از شما [امتهای یهودی، مسیحی و مسلمان] آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر خدا میخواست همه شما را امت واحدی قرار میداد، ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید [و استعدادهای مختلفتان را پرورش دهد] پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید. بازگشت همه شما به سوی خدا است. سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر خواهد داد.»
طرفداران دیدگاه مزبور معتقدند: مطابق این آیه، تعدد و اختلاف شرایع آسمانی ناشی از خواست و اراده الهی است، چرا که خداوند میتوانست همگان را امت واحدی قرار دهد، ولی چنین نخواسته زیرا او اراده کرده است انسانها را در آنچه به آنها بخشیده بیازماید. به دنبال این مطلب آمده است: «فاستبقوا الخیرات» اکنون که چنین است وظیفه شما انسانها آن است ـ که با وجود اختلاف شرایعی که دارید ـ همگی به سوی خیر و نیکی حرکت کنید و در این راه بر همدیگر سبقت جویید و بدانید که پس از بازگشت به سوی خداوند، او از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر خواهد داد.
بنابراین انسانها با هر شریعتی که بدان معتقد باشند میتوانند به سوی خیر و نیکی گام بردارند و اصولاً اختلاف شرایع چون ناشی از اراده الهی است امر مذمومی نمیباشد، لذا خداوند درصدد حلّ این اختلاف در دنیا برنیامده، بلکه به انسانها وعده داده است که در آخرت، از حقیقت آنچه در آن اختلاف کردهاند آگاه خواهند شد.
آن چه مهم است و باید هدف انسان در زندگی باشد سبقتجویی به سوی نیکیها است و این هدف را با اعتقاد به هر شریعتی میتوان دنبال کرد، از همین رو خداوند به همه انسانها با وجود اختلاف شرایعشان دستور داده است: «فاستبقوالخیرات» این حداکثر بیانی است که در استدلال به آیه فوق برای اثبات پذیرش پلورالیسم دینی از دیدگاه قرآن، میتوان ارائه داد در این مقاله هدف آن است که این دیدگاه را مورد بحث قرار داده، صحت و سقم آن را بررسی کنیم.
آیه مورد نظر چنین است:
«وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکِن لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»
خداوند در ابتدای آیه میفرماید: ما این کتاب قرآن را به حق بر تو نازل کردیم «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ» کلمه «بِالْحَقِّ» به صورت مطلق آمده و دالّ بر آن است که تمامی شؤون مربوط به قرآن حق است، یعنی کتابی را که از هر جهت قرین با حق است، بر تو نازل کردیم. بنابراین قرآن از هر حیثیتی حق بوده و باطل از هیچ سویی به آن راه ندارد.
سپس یکی از اوصاف قرآن را بیان کرده، کتابهای آسمانی قبل از خود را تصدیق میکند «مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ» بنابراین پیامبرانی که آن کتابها را آوردهاند واقعا رسولان خداوند بوده و در تبلیغ پیام الهی کوتاهی نکردهاند.
آنگاه برای اینکه حقیقت تصدیق قرآن نسبت به کتب آسمانی پیشین معلوم گردد میفرماید: این تصدیق، تصدیق ابقاء نیست بلکه تصدیق هیمنه است، یعنی چنان نیست که قرآن ابقای حقانیت آنها را تصدیق نماید و آنها را به عنوان ادیانی که همچنان حقانیت خود را حفظ کردهاند و باطل به آنها راه نیافته است تأیید کند، بلکه این تصدیق همراه با هیمنه است. توضیح آنکه «هیمنه» به معنای سلطه و تفوق داشتن هر چیزی است؛ به نحوی که دارنده آن بر حفظ و مراقبت و انواع تصرفات در شیئی که تحت هیمنه دارد، قادر باشد.
در کتاب «القاموسالمحیط» در معنای این لغت آمده است: هَْیمَنَ عَلی کذا: صار رقیبا و حافظا.(1) لسانالعرب در معنای این واژه مینویسد: الهمینة و هیالعیّام علیالشیء(2)
همچنین در «المعجم الوسیط» آمده است: هَیْمَنَ عَلی کذا: سیطر علیه و راقبه و حفظه.(3)
بدین ترتیب خداوند متعال قرآن را به عنوان مهیمن بر دیگر کتابهای آسمانی معرفی میکند، یعنی قرآن بر آن کتابها سلطه داشته و قایم به امور آنها بوده و اختیار حفظ و مراقبت و انواع تصرفات در آنها را دارا میباشد. بنابراین قرآن که تبیان هر چیزی است. «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَیْءٍ»(4) اصول ثابت و لا یتغیر کتابهای پیشین را حفظ نموده و فروعی را که تغییرپذیر است، بر حسب نیازهای انسان و در جهت تکامل وی نسخ و محو میکند و این یکی از ویژگیهای قرآن است؛ چنان که خداوند در توصیف آن میفرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتیهِیَ أَقْوَمُ»؛(5) به درستی که این قرآن به راهی که استوارترین راهها است هدایت میکند.»
تدبّر در همین قسمت از آیه برای پاسخدادن به شبههای که در ابتدای بحث مطرح شد کافی است. با این وجود برای توضیح بیشتر و تتمیم فایده، کلام علامه طباطبایی را در تفسیر آیه مزبور میآوریم که میفرماید:
جمله «و مهیمنا علیه» تتمّه جمله «و مصدقا لمابین یدیه منالکتاب» بوده آن را روشنتر میکند، زیرا اگر این جمله نباشد ممکن است از جمله «مصدقا ...» که میرساند قرآن تصدیق تورات و انجیل میکند، توهم شود که قرآن تمام احکام و قوانین تورات و انجیل را تصدیق نموده و آنها را بدون تغییر و تبدیل باقی گذارده قبول دارد. توصیف قرآن به «هیمنه» و اینکه او مهیمن است این فکر را برطرف نموده و روشن میکند که تصدیق قرآن [آنها را] به این صورت است که آنها معارف و احکام درستی از جانب خدا هستند و خداوند میتواند در هر چه از آنها بخواهد دست نسخ و یا تکمیل برد همانطور که از ذیل آیه نیز استفاده میشود.
«لَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکِن لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ».
بنابراین معنای جمله «مصدقا بین یدیه» تقریر و تثبیت معارف و احکام آن کتابها به طور مناسب با حال این امّت و با نسخ و تکمیل و زیادکردن آن منافاتی ندارد؛ همانطور که مسیح و یا انجیلش نیز تورات را تصدیق نموده است. مصدّق موسی بود؛ با این که مقداری از محرّمات آن را حلال کرد. چنان که خداوند میفرماید:
«وَمُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ؛(6) و آنچه را پیش از من از تورات بوده تصدیق میکنم و [آمدهام] تا پارهای از چیزهایی را که بر شما حرام شده، حلال کنم».(7) در تأیید این تفسیر میتوان به حدیثی از امام صادق علیهالسلام استفاده نمود که به نقل از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: «انّاللّه عزوجل جعل کتابی المهیمن علی کتبهم الناسخ لها ...؛(8) و خداوند عزوجل کتاب من قرآن را مهیمن بر کتابهای پیامبران گذشته و ناسخ آنها قرار داده است.» علاوه بر این که خداوند، قرآن را مهیمن بر سایر کتب آسمانی معرفی میکند، با صراحت اعلام مینماید که کتابهای موجود در دست احبار و رهبان تحریف شده است و در نتیجه به هیچ وجه قابل قیاس با قرآنمجید نمیباشد؛ چرا که قرآن بر تورات و انجیل اصیل و تحریف نشده «هیمنه» دارد تا چه رسد به کتابهای تحریف شده. بنابراین هیچگاه نمیتوان چنین کتابهایی را حقانی تلّقی کرد و با استناد به آنها به سوی خیرات گام برداشت. در آیه 75 سوره بقره میفرماید:
«وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ عدهای از آنان [اهل کتاب] سخنان خدا را میشنیدند و پس از فهمیدن آن را تحریف میکردند؛ در حالی که علم و اطلاع داشتند و در آیه 46 سوره نساء میفرماید: «مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ»؛ بعضی از یهود سخنان را از جای خود تحریف میکنند.»
نگاهی اجمالی به تورات و انجیل و ملاحظه خرافاتی که درباره جسمانیت خدا، بخل خدا از اینکه آدم به زندگی جاودانی دست یابد و کشتی گرفتن خدا با یعقوب گفته شده وخرافات راجع به پیامبران نظیر گناهان بزرگی که به نوح، لوط و داود نسبت داده شده است؛ شاهد صدقی بر تحریف این کتب میباشد، چرا که مطالب مزبور آنقدر سخیف است که هیچ عقل سلیمی آنها را نپذیرد.(9)
«فاحکم بینهم بما انزلاللّه» به دنبال بیان مطلب گذشته مبنی بر نازل شدن قرآن به حق و مصدّق و مهیمن بودن قرآن نسبت به کتابهای آسمانی گذشته در مقام نتیجهگیری برآمده، میفرماید: اکنون که قرآن چنین شأن و منزلتی دارد، بر تو واجب است که در میان مردم مطابق آن حکم کنی.
بنابراین حکمکردن بر طبق هر چیز دیگری غیر از قرآن، حتی اگر مطابق تورات و انجیل باشد، حکم برخلاف آنچه از جانب خدا نازل شده خواهد بود و هر که اینگونه حکم کند به تصریح قرآن کافر، ظالم و فاسق میباشد «وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ... هُمُ الظَّالِمُونَ ... هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛(10)
این قسمت از آیه نیز دلیل دیگری بر بطلان پذیرش پلورالیسم دینی از سوی قرآن است.
«و لاتتبع اهوائهم عمّا جائک منالحق» پس از دستور به حکم کردن بر طبق قرآن، فرمان دیگری صادر کرده، میفرماید: «اکنون که حق آشکار گشته و در قالب قرآن بر تو نازل شده است، از هوا و هوسهای کافران و معاندان که مایلند احکام الهی را بر امیال و هوسهای خود تطبیق دهند، پیروی مکن و از آنچه بر حق بر تو نازل شده است روی مگردان»
کلمه «مِنْ» در این قسمت از آیه بیانیه بوده و برای تبیین «ماجائک» آمده است، یعنی آنچه بر تو نازل شده که همان حق است. این تعبیر برای تأکید بر این نکته است که مطالب مغایر با آنچه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده باطل است، هر چند که این مطالب در تورات یا انجیل باشد و از آنجا که باطل شایسته پیروی نیست؛ هیچگاه نمیتوان قرآن را رها کرده به سراغ دیگر کتابها و شرایع رفت.
این بخش از آیه نیز دلیل سوّمی بر بطلان نظریه پلورالیسم دینی است.
«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا؛ برای هر امّتی از شما مردم، شریعت و منهاجی قرار دادیم.»
شرع و شریعت به معنای راهی است که روندهاش را به مطلوب خود میرساند. «شریعةالماء» نیز به معنای راهی است که به سوی آب میرود و به آن منتهی میشود.
راغب در «مفردات» شرع را به معنای راه آشکار دانسته «الشرع: نهجالطریق الواضح ... و الشرع مصدر ثم جعل اسماء للطریق النهج فقیل له شِرْع و شَرع و شریعة و استعیر ذلک للطریقةالالیهة؛(11) صاحب مجمعالبیان نیز «شرعه» و «شریعت» را به معنای طریقه واضحه دانسته و گفته است که اصل آن به معنای ظهور است.
«منهاج» هم به معنای راه واضح آشکار است. به نوشته راغب در مفردات «النهجالطریق الواضح و نهجالطریق و اَنْهَج وضحَ و منهجالطریق و منهاجه»؛(12) نهج و منهاج رابه معنای طریق مستقیم نیز دانستهاند.(13)
در این قسمت از آیه میفرماید: برای هر کدام از شما امتها، شریعت و منهاجی قرار دادیم. بدون شک منظور از شریعت و منهاج در این جا معنای واحدی نیست، زیرا در این صورت آوردن یکی از آن دو کلمه کافی بود و نیازی به تکرار نبود؛ بنابراین باید دید فرق بین این دو کلمه چیست؟
از ابنعباس نقل شده: فرق میان شرعه و منهاج آن است که شرعه به آنچه در قرآن وارد شده گفته میشود و منهاج به اموری که در سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمده است.(14) لکن دلیل قابل قبولی برای این فرق ذکر نشده از همین رو نمیتوان با اطمینان آن را پذیرفت.
ماده «شرع» پنج بار در قرآن استعمال شده، ولی کلمه «منهاج» فقط یکبار در قرآن آمده است. بهترین راه برای بهدست آوردن فرق معنای این دو کلمه دقّت در موارد استعمال کلمه «شرع» در قرآن است.
خداوند در آیه 13 شوری میفرماید:
«شَرَعَ لَکُم مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلاَتَتَفَرَّقُوا فِیهِ؛
خداوند آییتی را که برای شما [مسلمانان] تشریع کرد [همان حقایق و احکامی است که] نوح را هم به آن سفارش کرد و بر تو نیز [ای پیامبر[ همان را وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی هم آن را سفارش نمودیم که دین خدا را برپادارید و هرگز تفرقه و اختلاف در دین نکنید.»
در آیه 21 همان سوره میفرماید:
«أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللّهُ؛
آیا خدایان باطل مشرکان برای آنان شرع و احکامی را جعل کردهاند که خداوند اجازه نفرموده است.»
با دقت در این دو آیه معلوم میشود که شریعت بخشی از دین است؛ چنان که ظاهر تعبیر «شرع لکم منالدین» و «شرعوا لهم منالدین» فهمیده میشود و ظاهرا اختصاص به احکام عملیه و واجبات و محرّمات و دیگر حدود الهی دارد چنان که امام باقر علیهالسلام در ضمن حدیثی شرعه و منهاج را به سبیل و سنت تفسیر نموده و فرموده است: «من کان منالسبیل و السنته التی امراللّه عزوجل بها موسی ان جعلاللّه علیهمالسبت»(15)
تحریم ماهیگیری در روز شنبه بر بنیاسرائیل یکی از مصادیق سبیل و سنتی بوده که خداوند متعال حضرت موسی علیهالسلام را بدان دستور داد. بدین ترتیب شریعت جزئی از دین بود، بلکه احکام عملی آن میباشد. اما دین دارای معنای وسیعی است که تمام جوانب زندگی انسان را شامل میگردد، یعنی علاوه بر احکام عملی، معارف دیگری همچون اعتقادها و اخلاقها را نیز دربرمیگیرد.(16) از آیات قرآن چنین برمیآید که دین امر ثابتی است چنان که با صراحت میفرماید: «انالدین عنداللّه الاسلام»(17) و نیز میفرماید: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الاْءِسْلاَمِ دِینا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛(18) هر کس غیر از اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.» در حالی که شریعت ثابت نیست و هر یک از پیامبران اولوالعزم دارای شریعتی مخصوص بودهاند «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا؛(19) از همین رو این شریعتها اولاً: همگی بر اساس دین واحدی که همان اسلام و تسلیم در برابر خداوند است بنا نهاده شدهاند و ثانیا: نقاط مشترکی با یکدیگر دارند؛ چنان که در آیه 13 شوری آمده، خداوند همان شریعتی را برای مسلمانان تشریع نمود که به نوح، ابراهیم، موسی و عیسی سفارش کرده بود و علاوه بر آن، احکام خاصی را نیز بر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم وحی کرد.
در این میان هر پیامبر صاحب شریعتی ممکن است بعضی از احکام شرایع سابق را نسخ کند؛ چنان که از قول حضرت عیسی علیهالسلام فرمود: «وَمُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ؛(20) یعنی حضرت عیسی علیهالسلام در کنار تصدیق تورات، بعضی از احکام آن را نسخ کرده و برخی از محرّمات آن را شریعت برای مردم حلال میکند. همچنین شریعت اسلام نیز برخی از احکام شرایع سابق را نسخ میکند، چنان که مقتضای مهیمن بودن آن بر شریعتهای پیشین است.
ماده «نهج» فقط یک بار در قرآن به کار رفته که آن نیز به صورت منهاج در آیه شریفه مورد بحث است «نهج» در لغت به معنای طریق و نیز به معنای واضح و آشکار آمده است. «انهجالطریق» (از باب افعال که در اینجا معنای متعدی ندارد) بدین معنا است که راه واضح و نمایان شد. «انهجالطریق: وضح و استبان و صار نهجا واضحا بینا» (لسانالعرب، ذیل واژه نهج) منهاج نیز به معنای طریق واضح آمده است.(21) بعضی از مفسران منهاج را به معنای راه واضح و آشکار در زندگی دانستهاند؛ با این توضیح که هر قوم و گروهی در زندگی خود عادات و رسوم و سنتهایی دارند که شریعت آنها را نسخ نکرده است، این عادات و رسوم همان منهاج است که در میان اقوام مختلف، متفاوت میباشد.(22)
برخی دیگر منهاج را به معنای راه واضحکننده شریعت دانستهاند؛ راهی که تابع شریعت بوده و سالک خود را به سوی صلاح و تزکیه نفس هدایت میکند.(23) البته معانی دیگری نیز برای منهاج و فرق آن با شریعت گفته شده است.(24)
به نظر میرسد روایتی که پیشتر آورده شد مؤید همین تفسیر است، چرا که مطابق روایت مزبور امام باقر علیهالسلام میفرماید: «والشرعة و المنهاج سبیل و سنته»(25) «شرعة» به معنای سبیل و راهی است که خداوند برای هر پیامبری قرار داده (و چنان که گفتیم منظور از آن همان احکام عملی و واجبات و محرمات و حدود الهی میباشد) و منهاج به معنای سنّت است و میدانیم که آن تبیینکننده شرایع دین است؛ چنان که خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».(26)
بدینترتیب ادیان الهی همگی در اصل خود که مبدأ و معاد و توحید الهی است مشترکند، ولی در احکام عملی و سنتهای تبیینکننده این احکام با یکدیگر اختلاف دارند.
این قسمت از آیه شریفه که مهمترین بخش آن در نظر مدعیان پذیرش تعدد ادیان از دیدگاه قرآنکریم است، به هیچوجه بر حقانیت فعلی تمام شرایع الهی دلالت نمیکند، بلکه فقط بر تعدد آن دلالت دارد و هدف از آن به تصریح آیه، امتحان کردن مردم و پیروان ادیان مختلف از سوی خداوند دانسته شده است «و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم».
اما این که در حال حاضر کدامیک از این ادیان و شرایع حق است، مطلبی است که در جملههای ابتدایی آیه، سه با ر به آن اشاره شد و اسلام به عنوان تنها دین حق و مهیمن بر دیگر کتابهای آسمانی معرفی گردید.
به عبارت دیگر بر طبق این بیان، جمله «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا» مستقیما ناظر به مسئله تعدد شرایع الهی است و به حقانیت آنها نظر ندارند؛ چرا که حقانیت و انحصار آن در دین مبین اسلام در جملههای پیشین با تکرار و تأکید ذکر شده است. بنابراین نمیتوان از این عبارت آیه، حقانیت کلیّه ادیان الهی را استفاده کرد.
اگرچه این مقدار از بیان، برای ردّ ادعای پذیرش پلورالیسم دینی از سوی قرآن در آیه مورد بحث کافی است، ولی به نظر میرسد که میتوان با دقت بیشتر در صور و ذیل آیه، جمله مورد بحث «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا» را نیز ناظر به مسئله حقانیت اسلام دانست؛ همانطور که برخی از مفسران نیز چنین گفتهاند.(27) توضیح اینکه یکی از خواستههای اهل کتاب از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم این بودکه آن حضرت طبق کتابهای تحریف شده آنان بینشان حکم کند. خداوند متعال درخواست آنان را ردّ کرده و به پیامبرش میفرماید: «این کتاب قرآن را به حق بر تو نازل کردیم و آن را بر دیگر کتابهای آسمانی مهیمن قرار دادیم، پس مطابق آنچه خداوند در این کتاب بر تو نازل کرده بین مردم حکم کن و از هواهای نفسانی اهل کتاب و در خواست آنان مبنی بر حکم کردن بر طبق شریعت ایشان پیروی مکن؛ چرا که برای هریک از امتها شریعت و منهاجی قرار دادیم و شریعت و منهاج شما مردم که اکنون باید از آن اطاعت کنید، همین شریعت و منهاج پیامبر خاتم است.»
«لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا استئناف جیء به لحمل اهلالکتاب من معاصریه(ص) علیالانقیاد لحکمه علیهالصلاة و السلام بما انزلاللّه تعالی الیه منالحق ببیان انه هوالذی کُلِفّواالعمل به دون غیره مما فی کتابهم و انماالذی کلفوالعمل به: من مضی قبل النسخ. و الخطاب کما قال جماعة منالمفسرین للناس کافةالموجودین و الماضین بطریق التغلیب فلکل امة منالامم الباقیة و الخالیة و صنعنا شرعةً و منهاجا خاصَّینِ بتلکالامة لاتکاد امة تَتخطّی شرعتها ... و جمیعامم اهلالارض من مبعث محمد(ص) الی یومالقیامة شرعتهم الوحیدة المقبولة عنداللّه ما فیالقرآن لیس الاّ فآمنوا به و اعملوا بما فیه». «ولوشاءاللّه لجعلکم امة واحدة؛ اگر خداوند میخواست همه شما را امت واحدی قرار میداد، ولی چنین نخواسته است.»
منظور از قراردادن مردم به صورت امت واحد، آن نیست که خداوند برای همه مردم در همه زمانها و مکانها فقط یک دین و شریعت نازل میکرد؛ چرا که بیشک اختلاف استعدادها و قابلیتهای انسان در طول زمان و در عرض مکان مقتضی آن است که شرایع الهی به تدریج نازل شده و انسان را در مسیر تکامل خود راهنمایی کند تا به زمانی برسد که جامعه انسانی دوران کودکی را پشت سرگذاشته، قابلیت برخورداری از شریعت واحد را پیدا کند. بلکه مقصود از این جمله جعل تکوینی است، یعنی اگر خداوند میخواست و تکوینا اراده میکرد، میتوانست همه شما را با استعدادها و قابلیتهای یکسانی بیافریند. در آن صورت دیگر نیازی به شرایع متعدد نبود، بلکه تمامی شرایع الهی تبدیل به شریعت واحدی میشد. بر طبق این تفسیر جمله «و لو شاءاللّه لجعلکم امة واحدة» در واقع بیانکننده سبب اختلاف شرایع الهی است، یعنی اگر سؤال شود که چرا خداوند شرایع و مناهج را متعدد قرار داده است، پاسخ آن خواهد بود که: چون خداوند انسانها را با استعدادها و قابلیتهای گوناگون آفریده و این تعدد و اختلاف استعدادها مقتضی تعدد شرایع و مناهجالهی است؛ چرا که هر شریعت و منهاجی متناسب با استعداد امّتی وضع شده تا آنان را به کمال برساند و آنگاه که امتها مراحل ابتدایی سیر تکاملی خود را طی کردند و در وضعیت تقریبا مشابهی قرار گرفتند، خداوند برای همه آنان شریعت اسلام را نازل کرد و کتاب قرآن را فرستاد که مهیمن بر دیگر کتابهای آسمانی است.
اکنون اگر سؤال شود که چرا خداوند انسانها را دارای استعدادهای گوناگون آفریده که نیازمند شرایع متعددی شوند؟ جواب همان است که در دنباله آیه آمده «و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم» زیرا خداوند میخواهد انسانها را در آن چه به آنان بخشیده، بیازماید و میزان صبر آنان در برابر معصیت و پایداری آنان بر انجام طاعت را مشخص کند و بدین طریق استعدادهای آنها را پرورش دهد؛ چنان که مقتضای نظام احسن الهی نیز همین است «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.(28)
اینکه که سرّ تعدّد و اختلاف شرایع روشن شد و معلوم گردید که شریعت حق، اسلام و کتاب مهیمن، قرآن است و خداوند نیز درصدد امتحان و آزمایش انسانها است، پس بر هر کسی لازم است که از حق پیروی کند و درصدد کسب خیرات برآید تا در امتحان الهی حائز موفقیت شود. به این دلیل در ادامه آیه میفرماید: «فاستبتقواالخیرات؛ در نیکیها و خیرات بر یکدیگر سبقت جویید.» البته معلوم است که سبقت جستن به سوی خیرات جز با اتباع دین حق و عمل و اوامر و نواهی کتاب مهیمن امکان ندارد.
آنگاه در پایان آیه و در تأیید لزوم سبقتگرفتن به سوی خیرات، دلیل دیگری ارائه داده، میفرماید:
«الیاللّه مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون؛ بازگشت همه شما به سوی خدا است و از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر خواهد داد.»
این قسمت از آیه، و عدهای است برای مؤمنان و وعیدی است برای دیگران تا همگان بدانند که جزای عمل خود را خواهند دید و خداوند آنان را از حقیقت آنچه در آن اختلاف کردهاند. آگاه خواهد ساخت، پس باید در اعمال خود دقت داشته باشند. و درصدد شناخت حق و پیروی آن برآیند و از آن جا که شرایع مختلف با وجود اختلافی که دارند ممکن نیست همگی حق باشند، پس بدون تردید نمیتوان پیروی از هر یک از آنها را کافی و نجاتبخش دانست؛ خصوصا با علم به این که آدمی نهایتا در پیشگاه خداوندی قرار خواهد گرفت که به حکم حقانی خود، بین حق و باطل فرق گذارده، صف محق را از مبطل جدا خواهد نمود.
بدین ترتیب قسمت پایانی آیه نیز بر لزوم پیروی از حق و سبقت جستن به سوی خیرات تأکید نموده و اشارهای به نفی پلورالیسم دینی و ردّ تساهل و تسامح (سهلانگاری) در امر پذیرش و انتخاب دین دارد.
بر اساس این توضیحات روشن میگردد که آیه مورد بحث نه تنها بر پذیرش پلورالیسم دینی از سوی قرآن دلالت نمیکند، بلکه با تأکید آن را مردود دانسته و اسلام را به عنوان تنها شریعت حقانی برای بشریت تا پایان تاریخ خود معرفی مینماید.
*. محقق و نویسنده.
1. الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموسالمحیط، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان، 1412 ق، ج 4، ص 394.
2. ابنمنظور، لسانالعرب، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان، 1408 ق.
3. المعجمالوسیط، مجمعاللغةالعربیه، انتشارات ناصرخسرو، تهران، بیتا.
4. نحل، آیه 89.
5. اسراء، آیه 9.
6. آلعمران، آیه 50، 7.
7. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، مترجم جلد دهم: محمدعلی گرامی قمی، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، قم، 1344، ص 21.
8. العروسی الحویزی، شیخ عبد علی بن جمعة، تفسیر نورالثقلین، ج 1، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1412 ق، ص 639؛ الطبرسی، احمد بن علی بن ابیطالب، الاحتجاج، ج 1، دارالنعمان، نجف، ص 57.
9. ر.ک: عهدقدیم، سفر تکوین، اصجاح دوم و سوم، ص 5 ـ 7؛ اصجاح نهم، ص 5؛ و اصجاح دوازدهم، ص 19؛ اصجاح نوزدهم، ص 29؛ اصجاح بیست و هفتم، ص 42 ـ 43؛ انجیل متی، اصجاح اول، ص 2؛ انجیل مرقس، اصجاح سوم .../ طبع دارالکتب المقدس.
10. مائده، آیه 44، 45 و 47.
11. راغب اصفهانی، المفردات فی غریبالقرآن، دفتر نشر الکتاب، بیجا، 1404 ق، ص 285.
12. همان، ص 506.
13. قرشی، سیدعلیاکبر، قاموس قرآن، ج 7، دارالکتبالاسلامیه، تهران، 1375 ش، ص 115.
14. راغب اصفهانی، پیشین، ص 258.
15. الکلینی الرازی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج 2، دارالکتبالاسلامیه، تهران، 1350، ص 29.
16. سبزواری، سید عبدالاعلی، مواهبالرحمن فی تفسیرالقرآن، ج 11، مؤسسةالمنار، قم، 1414 ق، ص 273.
17. آلعمران، آیه 19.
18. آلعمران، آیه 85.
19. مائده، آیه 48.
20. آلعمران، آیه 50.
21. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییساللغة، ج 5، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1404 ق، ص 361.
22. سبزواری، سیدعبدالاعلی، پیشین، ص 273.
23. همان.
24. مدرسی، سیدمحمدتقی، تفسیر من هدیالقرآن، ج 2، دار محبیالحسین، تهران، 1419 ق، ص 394.
25. کلینی، پیشین، ص 29.
26. نحل، آیه 44.
27. آلوسی بغدادی، سیدمحمود، روحیالمعانی، ج 6، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان، 1405 ق، ص 153.
28. سجده، آیه 7.